ادی س ایرانی: حافظ

نوشته شده توسط مهربابا ایرانی در . منتشر شده در بازگفتها



حافظ

به شخصی که قرآن را از حفظ بخواند حافظ می گویند. روح و قلب چنین شخصی تنها وقف خدمت به خداوند و تفکر درباره ی اوست.

حافظ از سنین کودکی به معنویت تمایل داشت، او مرید مرشد کامل ،عطار، که یک شاعر بزرگ ایرانی است، شد. (1)

حافظ هر روز برای سالیان طولانی به ملاقات عطار می رفت. او غزل می سرایید و آنها را برای مرشد کامل خود از بر می خواند. عطار از این غزلیات حظ می برد و آنها را به دیگران مریدان خود می داد تا مطالعه کرده و یاد بگیرند. عطار به مریدانش می گفت که غزلیات حافظ برای آیندگان اهمیت ویژه ای خواهد داشت.

 حافظ شخصا اهمیتی برای نگهداری و حفظ شعرهای خود قائل نمی شد و تمام اشعار وی بعد از مرگش گردآوری شد و در قالب دیوان (گنجینه یا مجموعه) درآمد.

یک روز وقتی حافظ هنوز جوان بود دختر زیبا و ثروتمندی را دید و بی درنگ عاشق او شد. آن عشق عشقی شهوانی نبود بلکه حافظ محو زیبایی و جمال او شده بود. بدلیل اختلاف طبقاتی که با هم داشتند حافظ نتوانست به او نزدیک شود اما به مدت سی سال عمیقا عاشق او بود. از آنجایی که حافظ عشق بسیاری به مرشد کاملش عطار داشت، امید داشت تا به وی برای مصاحبت با آن زن کمک کند.

روزی عطار از حافظ پرسید: "بگوچه خواسته ای داری؟" حافظ پاسخ داد که در آرزوی زنی است. عطار به او گفت: "صبر داشته باش. تو او را بدست می آوری."

از آن زمان تقریبا 10 سال می گذشت اما حافظ به آرزویش نرسیده بود. او کاملا دلسرد شده بود. یک روز وقتی با عطار در خلوت بود شروع به زاری کرد. وقتی مرشدش از او پرسید چرا زاری می کنی؟ حافظ با نومیدی تمام درد دل سرداد که "بعداز نزدیک چهل سال با شما بودن چه نصیبم شده است؟"

عطار جواب داد "صبر داشته باش، یک روز خواهی فهمید."

حافظ نیز در جواب گفت "میدانستم که این پاسخ را از شما خواهم شنید." درست چهل روز قبل از سررسیدن 40 سال همراهی و مصاحبت با عطار، حافظ با خواسته ی خود به چله نشینی رفت.

چله نشینی به معنای کشیدن یک دایره روی زمین است و شخص 40 روز متمادی درون دایره می نشیند. کسی که بتواند این دوران را سپری کند به هر آنچه که بخواهد دست می یابد.

تقریبا امری محال است که شخص بدون اینکه قدمی از دایره بیرون گذارد بتواند چهل روز دوام بیاورد، اما عشق و شور حافظ آنقدر زیاد بود که این چله نشینی را برای وی ممکن ساخت.

روز چهلم فرا رسید، مرشد به شکل فرشته ای نمایان شد. با دیدن آن همه زیبایی حافظ دریافت که زیبایی آن زن در مقابل این زیبایی آسمانی بسیار ناچیز می نماید. هنگامیکه مرشد کامل از او پرسید که چه چیز را بیشتر از همه می خواهد حافظ بی درنگ پاسخ داد که تنها خواست او بجای آوردن خواست مرشدش است.

درست قبل از طلوع آفتاب واپسین روز حافظ از چله نشینی بیرون آمد و نزد مرشدش رفت. عطار او را به آغوش کشید و اینگونه حافظ به شناخت خدا رسید.

برای مرشد کاملی که شعر می سراید چه چیزی با ارزش تر از آنی هست که در اختیار دارد؟ اما همانطور که توکارام یک مرشد هندی که شاعر نیز بود توضیح می دهد، طبیعت هر فرد که شامل تمایلات وی یعنی دوست داشته ها و دوست نداشته هایش هست حتی بعد از شناخت خدا هم در وی باقی می ماند. به همین خاطر چون حافظ قبل از مرحله ی شناخت خدا شاعر بود به سرودن شعر ادامه داد.

_______________________

(1) یکی از مرشدان حافظ شاعر و عارفی بوده به نام عطار شیرازی که نباید با عطار نیشابوری اشتباه گرفته شود. عطار شیرازی پیرمردی بوده بسیار خوشرو و سرخگون و مهربان. او را پیر گلرنگ نیز میگفتند و حافظ در یکی از اشعار خویش از او چنین یاد می کند: پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان / فرصت خبث نداد، ارنه حکایتها بود.
چنین به نظر می آید که حافظ نیز از مرشدان دروغین در رنج بوده و همیشه قصد بر ملا کردن ایشان را داشته اما پیرگلرنگ تا جای ممکن او را از برخورد با ایشان منع میکرده.

 

دهه 1960 میلادی
ادی س ایرانی
برگردان به پارسی: مهرباباایرانی

 

Tags: توکارام غزل قرآن مرشد صبر چله نشینی معنویت عطار فرشته حافظ عاشق ارمغان عشق

اشتراک در خبرنامه

اگر مطالب ترجمه شده و یا هر کمکی برای پربارتر شدن این تارنما دارید برای ما ارسال کنید و در میان بگذارید تا با نام خودتان و یا با نام تارنما منتشر کنیم. سپاس از مهر شما