Articles Tagged ‘داستان زندگی’

سپاسگزاری ها

سپاسگزاری ها

در سال 2000 من سلامتی ام را کاملاً از دست دادم و نمی توانستم کوچکترین کاری را بدون کمک انجام دهم. پس از داشتن زندگی بسیار فعال در سال های گذشته، برای تقریباً یک سال، بی فایده تلاش می کردم تا کاری مفید انجام بدهم. در این زمان دوستانم سیروس و سومیا به من پیشنهاد کردند که داستان زندگی ام را به عنوان یک داوطلب مقیم و نیز روابطم را با اطرافیان نزدیک مهربابا (مندلی ها) بنویسم. هنگامی که شروع به نوشتن این کتاب کردم، قصد اولیه ام، پر کردن وقت، رویارویی با افسردگی و سهیم کردن دوستانم با داستان هایم بود.

بیش از هر چیزی این کتاب را مدیون مندلی های محبوب هستم، به خصوص بائو کالچوری که از من خواست داستان هایی را که چگونه مندلی ها، داوطلبان مقیم را خرد می کنند، با دیگران در میان بگذارم. با تشویق بیشتر از سوی دیگر دوستان، جید و میستی شنکر [1]و برای اینکه قادر به انجام کار دیگری نبودم، نوشتن این کتاب را آغازکردم .

از همسرم مهر دِسای[2]که در سال 2002 با من ازدواج کرد و همیشه در پروژه های مختلف مرا کمک و تشویق کرده، تشکر می کنم. همچنین از استیو کلاین برای تصحیح و نثر این کتاب سپاسگزاری می کنم. از جاش لی برای آخرین ویرایش این کتاب سپاسگزارم، از برنارد رادریگو برای چاپ کتاب سپاسگزارم. کریگ راف[3] برای حمایت همیشگی اش در کار آهسته آهسته ام سپاسگزاری می کنم. کریگ همیشه مرا در کارم ، حتی اگر خیلی کوچک بود، تشویق می کرد. از دوستان و خانواده ام که در بیماری، در کنارم بوده و هستند سپاسگزارم. به آنها که برای تسلیم زندگی شان به خاطرعشق به مهربابا و زندگی  در خدمت به او، آمده اند درود می فرستم.

مهمتر از همه، برای فرستادن این همه انسان خوب در زندگی ام برای کمک به من و برای فرستادن همه ی تجربه های خوشایند و نه چندان خوشایند که برای رشد من لازم بودند، مدیون مهربابا هستم، از او برای همه چیز سپاسگزارم.

 

رستم فلاحتی

 

[1]Jade & Misty Shanker

[2] Mehr Desai

[3] Craig Ruff